پروندۀ یک قتل روی میز قاتلان!
دو هفته از قتل ستار بهشتی، وبلاگ نویس جوان، می گذرد. او را زیر
شکنجه کشتند. مثل صدها نفر دیگری که در سه دهه حاکمیت جمهوری اسلامی به همین شکل
جان باختند. مرگ او، در کنار اعدام های
پنهان و علنی، نشان دیگری است از جنایتکاری رژیم. واکنش اجباری نهادهای مختلف
حکومت به این جنایت هم تفاوت چندانی با موارد قبل ندارد. قوه قضائیه تقصیر را به
گردن نیروی انتظامی انداخته. نامۀ نوشته شده توسط ستار بهشتی در زندان مشکوک
قلمداد شده. دست آخر گفته اند
که به هر حال مسلمانی فوت کرده و حقش نباید پایمال شود. مثل موارد قبل وعدۀ مجازات
مقصران را داده اند.
به همین راحتی. اول می کشند بعد در ظاهر همه دنبال مقصر می گردند تا کم کم آب ها از آسیاب بیفتد. آیا مردم این دروغ ها را باور می کنند؟ نه! حالا دیگر بسیاری می دانند که ستار جوانی معترض و مخالف نظام بود. نه فقط این، که جرات و جسارت
بازگو کردن افکارش را داشت و از وبلاگ خود برای افشای بیعدالتی ها در جمهوری اسلامی استفاده می کرد. پس باید ساکتش می کردند که کردند.
در تاریخ این حکومت کم نبوده اند جوانان شجاعی
مثل ستار که صدای شان
خاموش شد. جوانانی که همۀ مردم باید از صراحت، شجاعت و از خودگذشتگی شان یاد بگیرند.
برای تغییر وضع موجود، تغییری بنیادی و نه ظاهری، نیاز به روحیه و تعهدی است که
ستار در خود حس می کرد.
پیشرفت انقلاب اجتماعی نیاز به جوانان پیشرو و رادیکال دارد. اما نکتۀ کلیدی این
است که این رادیکالیسم و جسارت و بی پروایی باید از شکل فردی، پراکنده و بدون نقشه
بیرون بیاید. وجود ستار و امثال او بسیار اهمیت دارد و حفظ آنان اهمیتی بالاتر.
برای این امر نیاز به متحد و متشکل شدن است. و یافتن راه هایی که حکومت
نتواند به راحتی ما را اسیر کند. نتواند ارتباط ما را با مردم قطع کند و افشاگری ها و هم فکری ها و هم صف شدن های مان را وسط راه
متوقف کند. می دانیم
که رسیدن به آزادی بدون دشواری و خطر و هزینه نیست. ما وارد مبارزه نمی شویم که
بمیریم بلکه در مبارزه، زندگی را جست و جو می کنیم. اما در این
راه به قول ستار بهشتی«مرگ با شرف بهتر از زندگی با ذلت است.»
برگرفته از نشریه آتش شماره 12 آذر ماه 1391
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر