مهندسی
فکر مردم
سیما
توکلی
در
گیر و دار تهیه این شماره نشریه بودیم که فیلمی درجه چندم در نقد محمد به اینترنت
راه یافت و جماعتی در بسیاری از کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا (که در گفتمان
امروزی کشورهای اسلامی خوانده میشوند) به فراخوان معلوم نیست چه کسی در اعتراض به فیلم به خیابان
ریختند. پرداختن به توطئهها و برنامههای سیاسی پشت این جریان مقاله دیگری میطلبد ولی آن چه
بسیار جلب توجه میکرد هم صدایی دشمنان مردم (از کهنه پرستانی که به خیابان ریختند تا
دستگاههای فکرسازی و دولتیان «غرب» و «شرق») در دفاع از مذهب بود. پیام اصلی
که در این چند روز لحظه به لحظه و ساعت به ساعت از طریق تمامی رسانههای رسمی اصلی
به جهانیان رسید این بود که نباید به مذهب و اعتقادات مذهبی توهین کرد. «مقدس»
دانستن اعتقاداتی که هیچ پایه علمی ندارند (و عملا در مقابل علماند و مردم را
اسیر جهل میکنند) بخشی از حملات خزنده ارتجاع رنگارنگ به تفکرات علمی و مترقی
است. این ایدئولوژی / سیاست که در بیست سال اخیر سرعت بیشتری گرفته معنی سکولاریسم
را (از جمله در نوشتههای سازمان ملل) از «غیر مذهبی» به «همه مذهبی» تغییر داده است و
مرتبا هم پیشروی میکند. ساختارها و نهادهای مذهبی (مدارس، معابد....) در همه کشورها مورد
حمایت مادی و معنوی دولتها قرار دارد. ولی مذهب فقط یک بُعد از تفکر (یا عدم تفکر) را در بر
میگیرد و فکرسازی در سرمایهداری هم فقط به تبلیغ مذهب و خرافات ماوراء الطبیعه محدود نمیشود.
---
در
یکی از دانشکدههای بزرگ رشتۀ تبلیغات در آلمان، استاد برای معرفی این رشته به
دانشجویانش میگوید «هنر ما این است که کاری میکنیم تا مردم مف
دماغشان را بخورند و لذت هم ببرند.» پیامهای بازرگانی صدا و سیمای جمهوری اسلامی را نبینید که چنین بی رمق و
ضعیف جلوه میکنند؛ در سطح جهان بودجههای عظیم برای تربیت استعدادها صرف میشود، آخرین
تکنولوژیها به کار گرفته میشود، هنرمندان کوچک و بزرگ استخدام میشوند تا کالاهای
کوچک و بزرگ را به ما بفروشند. اغلب به تبلیغات مستقیم هم بسنده نمیشود و در برنامههای جدی در پوشش
ارائه نوآوریهای تکنولوژیک و یا در برنامههای آشپزی و سلامتی کالاهای جدید معرفی میشوند و اشتیاق
دستیابی به آنها به تلویح دامن زده میشود. (در کنار برندهای خاص، شیوههای جدید مصرف و
ارزشهایی نظیر زیبایی و جوانی همیشگی و خانواده خوشبخت و... نیز به خورد
بیننده داده میشود.) ایدئولوژی مصرف، برای تضمین گردش کالا ضروری است. نیازهای کاذب
باید ایجاد شود تا چرخ نظام بچرخد. و اگر دولتها در تبلیغ
کوکو شانل، آی پد، و کورن فلکس و نستله نقش مستقیمی ندارند، نقششان در حمایت از
جامعه مصرفی بلامنازع است (از جمله همین چند روز پیش دولت آمریکا به منظور تشویق
مصرف، یک بودجه عظیم چند میلیارد دلاری به بانکها اختصاص داد
که بتوانند به مصرف کنندگان وامهای کم بهره به منظور بالا رفتن مصرف بدهند). این که در جامعه سرمایهداری هنرمندانی
نظیر اسکورسه زی و نیکول کیدمن و... به خدمت فروش کالاهای بی ارزش و غیر لازم در
میآیند یادآور این حرف لنین است که «در جامعهای که پول
حکمرانی میکند چطور میتوان صحبت از آزادی هنرمند کرد؟»
بسیار ساده لوحانه است اگر فکر کنیم که فکر در جامعه
سرمایهداری آزاد است و تولیدات فکرساز از محذوریت به
دورند. هنرمند و نویسنده نه تنها تحت فشار قدرت پول (قابل عرضه بودن، فروش
رفتن....) قرار دارد بلکه در بسیاری موارد برای مطرح شدن و یا برای حفظ موقعیت و
رفاه به دست آمده به تولید آثاری سوق پیدا میکند که لزوما در راستای اعتقاداتش نیست. واقعیت این است که
بخش اعظم عرصههای هنری از گالریهای نقاشی گرفته تا بنگاههای نشر و استودیوهای فیلم سازی در کنترل تجارت بزرگ است.
بسیاری از هنرمندان با استعداد برای همیشه گمنام میمانند و مردم از استعدادها و خلاقیتشان محروم. آن فرهنگی
که مردم، اکثریت مردم، از طریق گسترده ترین و رایج ترین رسانهها یعنی تلویزیون و سینما (و تا حدودی مجلات) به آن دسترسی
دارند فرهنگی است کاملا مهندسی شده و در خدمت ایدئولوژی حاکم. در فیلمهای تلویزیونی و سریالهای آمریکایی (که منبع تغذیه بخش عظیمی از برنامههای تلویزیونی جهان است) خانواده اوج ارزشهای انسانی و اجتماعی تصویر میشود: در فیلمهای خانوادگی، بزرگترین آرزوی زنان جوان سکسی بودن و
ازدواج در کلیسا با پیراهن سفید و بچه دار شدن است.... سقط جنین مذموم است و هیچ
یک از کاراکترهای فیلم تحت هیچ شرایطی به این کار دست نمی زند. در سریالهای پلیسی از نقش سرکوبگر پلیس خبری نیست، فسادی اگر باشد
مربوط به فرد است و نه سیستم. بر خلاف آن چه در واقعیت میگذرد ماموران پلیس با باتوم جوانان فقیر سیاهپوست را لت و
پار نمیکنند، بلکه دلشان برای ستمدیدهها میتپد، در خانواده پدر و یا همسر خوب و مهربانند؛ و در
خیابان همیشه قدرتمندند و پیروز. جوانان و نوجوانانی که با ارزشهای اخلاقی طبقۀ بورژوازی نمیخوانند خلافکار و وحشی و مریض تصویر میشوند. در فیلمهای جنگی/ تاریخی، دشمنان آمریکا را که گاهی روس گاهی
ویتنامی و کره ایها و گاهی عرب هستند از انسانیت تهی میکنند تا رابطه غیر انسانی سربازان و ماموران مخفی و شکنجه
گران آمریکایی با آنها برای بیننده توجیه پذیر شود و با دلی خوش نتیجه گیری پایان فیلم را که
معمولا با مرگ فجیع یا بمباران شهرها و پایگاههای دشمن همراه است بپذیرند..... این کلیشه سازیها را نمیتوان به سادگی به حساب هنرمندان خاطی و نادان و ساده لوح و
یا کسانی گذاشت که «آزادانه ارتجاعی بودن را انتخاب کردهاند». تهیه کنندگان بزرگ هالیوود در کارزارهای انتخابات
ریاست جمهوری آمریکا نقش دارند، سیاست مداران نیز مستقیما در هالیوود دست دارند
(کولین پاول قبل از این که وزیر دفاع دولت بوش پدر شود عضو هیئت رئیسه کمپانی تایم
- وارنر یکی از بزرگترین تولیدکنندگان هالیوود بود). سرمایهای که در هالیوود متمرکز است بخشی از ماشین اقتصادی
ایدئولوژیک یک نظام است. نظامی که کارکردش پیچیده است و توسط دست نامرئی بازار
تنظیم میشود ولی تولیداتش در خدمت حفظ آن است و با هزاران تار مغزها را اسیر خود
میکند.
برگرفته از نشریه آتش شماره 10
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر